نمیدانم چشمانت بیشتر سبزند یا غمگین...
و لبانت آیا بیشتر رنگ بوسه دارند یا لبخند...
اما هر چه که هست تبی از جنس مرداد میپاشند به عاشقانه هایم...
آشیانه ی گرم دستانت کاش هرگز مرغ نگران دستانم را پر ندهند و قدمهایت کاش تا همیشه در خلوتم آواز بخوانند...
شاخه ی خشک روحم زیر باران کلامت تازه شد...
پوست ترکاند...
جوانه زد...
شکوفه داد...
شکوفه ای رنگ نوازش...
اینروزها غم نگاهت گونه ام را مرطوب میکند و بغضم شانه هایت را التماس...